جدول جو
جدول جو

معنی ام شمله - جستجوی لغت در جدول جو

ام شمله
(اُمْ مِ شَ لَ)
دنیا. (از لسان العرب) (المرصع) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُمْ مِ رَ لَ)
قسم خوردن، شخصی قنیی که شوهر یائیل قاتل سیسرا بود. و او ظاهراً از طائفۀ خود عزلت گزیده زندگانی بسر همی برد و صاحب جاه و رتبه بودو ذریۀ او را حابریان گویند. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(مِ مَ لَ)
نوعی از چادر که بر خود پیچند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). گلیم که در خویشتن پیچند. (مهذب الأسماء). رجوع به مشمل شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شِ)
لبوه. (المرصع). شیر ماده
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شُ)
درباره کسی گویند که عزم کاری کند ولی به اتمام نرساند، اصلش چنان است که گویند: زنی پی کاری میرفت در این بین حیض بروی عارض شد و بدون انجام کار برگشت. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ زِ)
سلمی دختر مالک بن حذیفه بن بدر از زنان مشهور عرب و از مخالفان اسلام بود و در زمان ابوبکر خلیفۀ دوم در جنگی که با خالد بن ولید کرد کشته شد. (سال یازدهم هجری). و رجوع به اعلام زرکلی چ 1، ج 1 ص 378 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ ثَ مَ رَ)
باشق مرغ شکاری لاشخوار. (از دزی ج 1). و رجوع به باشه و باشق شود، غم و اندوه، موت و مرگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ / اِ مُلْ / مِلْ / مَلْ لاهِ)
مرکب از ام ادات قسم + اﷲ، لفظی است موضوع برای قسم و لغتی است در ایمن اﷲ یعنی سوگند بخدا. (از اقرب الموارد). رجوع به ایمن شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ وَ لَ)
عقبه و تل. (از المرصع). وعله به معنی جای بلند از کوه و صخره است. (از اقرب الموارد) ، گزیدگان. خیار. اخیار. افاضل: خصم اماثل، فرومایگان باشند. (کلیله و دمنه). کعبۀ علماء و اماثل...، و همگی ارباب هنر و بلاغت جانب او شناختندی. (کلیله و دمنه). افاضل و اماثل جهان رضیع احسان و ربیب انعام ایشان شده. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 ص 276).
- اماثل و اقران، نظایر و همسران
لغت نامه دهخدا
(اُدد)
هند مکناه به ام سلمه. دختر ابی امیه حذیفه بن مغیره بن عبدالله بن عمرو بن مخزوم قرشی مخزومی ام المؤمنین. از زنان پیغمبر اسلام و یکی از زنان بزرگ صدر اسلام بشمار می رفت وی نخست زن ابوسلمه بن عبدالاسد مخزومی بود پس از وفات ابوسلمه در سال دوم یا چهارم هجری به ازدواج پیغمبر درآمد و جزو مهاجران حبشه و مدینه بود. احادیثی از او نقل شده است. در سال 63 یا 64 هجری قمری در هشتاد و چهار سالگی درگذشت. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222). و رجوع به همین کتاب و الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 240 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1036 و تنقیح المقال و خیرات حسان ج 1 ص 49 و اعلام زرکلی چ 1 ج 3 ص 1129 و تذکره الخواتین ص 42 و 56 شود
کنیۀ یکی از دختران هریک از امام حسین و امام سجاد و امام باقر و امام کاظم بوده است. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 222 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَ مَ)
فاتحه.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ لَمَ)
یکی از دختران علی بن ابوطالب (ع) بود، آفتاب. (از لسان العرب) (از المرصع) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) ، می. (ازلسان العرب) (از المرصع) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). شراب، باد شمال. (از المرصع)
شیرازی، زنی با فضل و هنر بود، وی مؤلف کتاب جامع الکلیات است که در شیراز چاپ شده. (از ریحانه الادب ج 6 ص 222)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سَ حَ)
ماده بز. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شَ رَ)
دختر صعصه بن ناجیه بن محمد. از زنان صدر اسلام بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 250 شود، مار. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). دراصل بمعنی مار است مجازاً بمعنی داهیه و بلا بکار میرود. (از المرصع) ، ریش. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ شَ وَ)
عقاب. (از المرصع). در اقرب الموارد شغواء بمعنی عقاب آمده است. و رجوع به شغواء شود
لغت نامه دهخدا
مشمله و مشملا در فارسی: از گیل از گیاهان درختچه ایست از تیره گل سرخیان و از دسته سیبی ها ک بنام ازگیل بیابانی نیز مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از از جمله
تصویر از جمله
از آنگونه، از دسته
فرهنگ واژه فارسی سره
از توابع رودپی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی
قسمت خلفی ساق پا
فرهنگ گویش مازندرانی
پخته شده ی و رسیده، له شده ی میوه جات
فرهنگ گویش مازندرانی